loading...

آرامم کن:)

Content extracted from http://mosbataram.blog.ir/rss/?1738532403

بازدید : 431
دوشنبه 18 اسفند 1398 زمان : 4:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

فقط خواهشی که دارم حواستون به خودتون باشه !

شست و شوی دست‌ها تا بیست ثانیه مخصوصا شست و کناره‌های انگشتان .

ماسک زدن و دستکش پوشیدن اگه برای مواقع ضروری بیرون میرید و موقع بیرون اوردنش از طریق بند‌های ماسک دورش بندازین نه به خوده ماسک دست بزنید!

نون اگه می‌خرید حتما حرارت بهش بدین و تا جایی که میتونید نون خودتون بپزید.

دست به چشم و دهان و بینی تون نزنید.

تلفن همراه رو بارها ضد عفونی کنید منبع آلودگی !!!

از الکل هفتاد درصد استفاده کنید و یا وایتکس به صورت یک پیمانه کم با پنج تا پیمانه آب سرد چون کلر در آب گرم خاصیتش رو از دست میده .

آب جوش بریزید روی شیر‌های آب به جای وایتکس .

خیلی از وایتکس استفاده نکنید 😲 ریه‌هاتون داغون میشه.

با لباس بیرون داخل خونه نیاید و اون رو جای دیگه بذاریدو سریع دست‌هاتون چه بعد و قبل از تعویض لباس بشورید.

دیگه چی بگم خیلی نکات هست :(

تو خونه بمونید خواهش دارم :|

آب بخورید زیاد...

رعایت کنید اول برای خودتون بعد دیگران !

بازدید : 496
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 6:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)
اگر الان نمیومدم و پست نمیذاشتم قطعا حال روحیم بدتر میشد !

میدونم من فقط مدت‌هاست گریه‌ها و غصه‌هامو میارم اینجا مینویسم البته به احتمال زیاد درکش سخت باشه یا یه دختر دیونه به نظر برسم( واقعا که بعد از این همه مدت اینو بهم میگین 😟)ولی می‌دونم هیچ کسی نمیتونه درک کنه و قاعدتا ممکن مشکلی هم برای شما‌ها باشه و من نتونم درک کنم و فقط بخوام همدردی یا انرژی‌ مثبتی بدم،،، این یه حقیقتی هست و قبولش دارم .

خلاصه امروز خیلی بهم ریختم جوری که شدید بهونه میگیرم و خب خیلی پرو شدم و حرصی میشم که هر چی من پرو تر میشم بقیه اروم تر و مهربانانه تر رفتار میکنن یکی نیست بگه شما چتونه ؟🙄

البته ممکن برای اینکه من آروم تر بشم این کارا رو میکنن :/

بهش میگم به خاطر همین دلم نمی‌خواد با کسی زندگی کنم 😬

میگه الحق که یه دنده و لجبازی !

#آخرش من بر اثر سکته قلبی میمیرم....!

اما دلم نمی‌خواد الکی بمیرم,,,, یا براثر شیفت یا کار زیاد بمیرم یا بر اثر مبارزه با کرونا !

پ.ن : قبلاً فکر کنم یه پست مشابه این منتشر کردم.

بازدید : 505
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 11:57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

بعد از گریه نوبت میرسه به برنامه‌ها ( شادی مثلا ) 😆

خب شروع میکنیم !

1- وقت برای پروژه‌ها 😒

2-دوره برنامه نویسی و طراحی وب

3- فتوشاپ حرفه‌‌‌ای انیمیشن

4- به عنوان مشاوره سامانه 4030 تازه می‌خوام یه سامانه دیگه هم داوطلب بشم .

5-خوندن کتاب‌ها و آمادگی برای .....!

6- وردپرس و جاوا اسکریپ در مراحل آخر .

7- نرم افزار آنالیز

8-زبان انگلیسی

9-کاش آلمانی یاد بگیرم ( حالا انگلیسی ات رو اکی کن تا اون 😬)

10- میخواستم یه پروژه دیگه هم شرکت کنم اما خب میترسم نرسم 🙄

#فکر کنم از صبح تا شب دیگه وقت خواب هم نداشته باشم ( خودم همینو میخواستم پس حق اعتراض ممنوع)

#سعی دارم کم بیام وب دیگه هر چی گریه کردم و باعث ناراحتی شماها هم شدم بسه !

مواظب خودتون باشین 😍💜

بازدید : 423
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 15:08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

#واسه پشیمونی وقت دارم؟

+بشکن و رهاش کن.

- نمیتونم :(

+داری داغون میشی درک اینو داری ؟

- نه

+ مسخره بازی در نیار !

-نمیتونم باور کنم که چه طور نتونستم 😔 چی شد نشد حتی نمی‌تونم خودمو ببخشم که چرا نتونستم !

+حالا گریه نکن !!!

- دیگه هیچ آرزویی ندارم جز اینکه کارم درست بشه و برم همین ... سه یا بهتره بگم چهار سال داره میگذره اما تمومی‌نداره فقط دلم میخواد دور بشم و دنبال کار باشم و تحقیق و این فکر لعنتی از ذهنم دور بشه ، دلم میخواد یکی دعوام کنه و گریه کنم بعد آرومم کنه ..

+ میخوای دعوات کنم؟ 😁 ولی ما برات کلی آرزو داریم :)

- :))))))

پ.ن: یعنی خوب نگران شده بود 😜

گفت جدی آرام عین شکست عشقی‌ها شدی ؟ راستشو بهم بگو نکنه با کسی بهم زدی ؟!

بهش میگم باهاش کات کردم برای همیشه ( با حالت غمگینانه )

میگه اذیت نکن جدی میگی ؟ اون کیه ؟

میگم نه بابا ..

+پیله شده بود می‌گفت چی شده ؟😑

گفتم دیونه شدم به خدا این موضوعات نیست :| فقط ناراحتم که چرا این طرح رو در رشته‌‌‌ای که میخواستم انجام نمیدم .

بهم گفت یعنی واقعا دیونه‌‌‌ای :||||

پ.ن دو : میگه رزومه اتون رو بفرستین ،،، یعنی همچین سر خودمو شلوغ کنم که اگر هم خواستم بمیرم وقت نداشته باشم😛🤓

تازه نمی‌دونستم اینقدر طرفدار برای نرفتن دارم 😁

بهم میگن دلمون برات تنگ میشه میخوای بری کجا ⁦⁦😕

منم گفتم هنوز که هیچ چیزی معلوم نیست !

فکر کنم خیلی سنگ دل شدم که دلم برای هیشکی تنگ نمیشه شاید تنگ میشه به روی خودم نمیارم !

همین یه ذره آروم شدم ..

بازدید : 551
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 18:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)
به قولی خوشگل و با کلاس کردم که برم برای مصاحبه !

بعد از گشتن و پیدا کردن محل مصاحبه نشستم روی صندلی ..

اقاه میگه بیاین اینجا بشینید تا مصاحبه رو شروع کنیم .

سلام میکنه و میگه چه رشته‌‌‌ای هستین و اینا ، از این چیزای فرمالیته!

بعد میگه چرا تصمیم گرفتین که بیاین همکاری کنید؟

منم جدی و همین جوری که پام رو گذاشتم رو پام میگم چون می‌خوام برم خارج ؛

میگه فقط همین ؟

میگم من فقط برای تقویت رزومه اومدم و هیچ دلیل خاص دیگه‌‌‌ای نداشته که بخوام بیام اینجا !

وقتی اینو گفتم خندید😐

و همین جوری که داشت می‌خندید گفت خوشم میاد که حقیقت رو میگین .

بعد میگه خب چه مهارت‌های دارین ؟

نام میبرم !

میگه خب اینا پیشنیاز کاره باید بلد باشین.

منم میگم آره می‌دونم ولی ممکن کسی هم بلد نباشه 😏 اینم در نظر بگیرین.

بازم می‌خنده میگه بله درسته نه کارتون خوبه.

میگه خوبه به نظرم آدم مسولیت پذیری هستین‌.

آخرشم میگه اگه این موارد رو هم بلد باشین راحت تر بورس میشین !

من آخر کار با خودم گفتم قبولم نمیکنه :|

ولی قبول کرده و من الان عضوی از این کار تحقیقاتیشون هستم 😁💜😉

اما کرونا اومده 😓 تا شروع کار کمی‌زمان میبره!

#احساس میکنم باید گریه کنم تا کارمو شروع کنم 🙄 دیشب البته غصه‌های خودم خوردم و الان بهترم چون اگه بخوام با غصه اینکه چرا نشد پیش برم نمیشه یعنی اصلا دنبالش نمیرم که انجامش بدم ..

پ.ن: راستی کلیپ‌های رقص پرستار‌ها رو دیدین 😍؟ خیلی بامزه هستن :))) واقعا به نظرم نیاز به شادی شدیدی دارن و امیدوارم همچنان به این روحیه قوی شون ادامه بدن !

شرمنده هستم که من جزوی از شماها نیستم :(((

نه که برقصما خخخ ( البته ممکن آهنگ میذاشتم و مجبورشون میکردم که برقصن بله😎 )

ولی جدی برای اینکه کارشون واقعا سنگینه البته همیشه بوده اما اینبار به دوش کشیدن چنین کاری واقعا کار یه قهرمانه 💜

بازدید : 1068
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 22:37
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

بهم میگه بهش پیام بده ببین تحقیقات رو داره پیش می‌بره؟

واقعا موندم چه جور پیام بدم😓

آخه خیلی حساسم 😑

ولی خوشحالم با آدم‌هایی کار برداشتم که آدم‌های درستین تا اینجای کار !

تازه می‌خوام یه دوره با بچه‌های صنعتی شریف بردارم اما سرم شلوغه، نمیشه 😅

چقدر کلاس میذارم 🙄

دوره برنامه نویسی حرفه‌‌‌ای و یه استارت آپ،، اگه بشه چی میشه 🤓

امیدوارم حداقل اسمم تو این کنگره بین الملی در بیاد و تو یه مجله اوکی چاپ بشه و بهم معرفی نامه بدن !

فقط یه جمله هست تو ذهنم گاهی تکرار میشه :/

اینکه بهم گفت واقعا حیفی تو ! واقعا به درد تو میخورد که قبول بشی ..

اولش بهم میگفت نه هر کسی تقدیر ش اینه و نمی‌دونم حتما به درد این رشته میخوردی ولی وقتی تو محیط کار و کارمو فهمید و چند روز باهام بود اینا رو گفت :(

می‌دونم این جملات برای اینکه آرومم کنن اما حقیقت حداقل آدمو اروم تر می‌کنه تا بخوای هی بگی نه اینجوری میشد یا اونجوری ..

دلم گرفت که حتی اینم با این همه مقاومتش برای اینکه بگه نه تو برای این رشته بهتر بودی ولی وقتی فهمید اینا رو گفت !

امیدوارم امروز شروع کنم و بتونم 💜

# بشنویم :)

بازدید : 372
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 2:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

خب این چند روز آزاد بودم و به بحث‌ها و گفت و گوی غیر از پژوهش و اینا پرداختم !

بد نبود کلی خندیدم و به این پی بردم که هیچ چیزی بلد نیستم 😅

بهم گفت تو که همه رو یا رد می‌کنی و یا دعواشون می‌کنی بخوان یه حرف در این رابطه تو حوزه کاریت بزنن خب ما با تو چی کار کنیم 🙄

میگه اصلا اوکی شد رفتی تو شهر غریب میخوای تنهایی زندگی کنی ؟

خب من چی کار کنم که کسی تو ذهنم نیست و زندگی رو گذاشتم کنار :|

بگذریم ..

این روزا جدیدا خیلی برخوردهام تند و رُک گویانه شده !

کاریم ندارم که این فرده کیه و چه شغلی داره 😌😈

و جالبه حتی اگر اینجوری رفتار کنم ، نه تنها مورد دعوا قرار نمیگیرم بلکه خندشون میگیره :|

و جالب تررررر اینکه بهم میگن غر زدنات هم بامزه هست 😨😯

خدایا چه اتفاقی در ذهن‌هاشون افتاده ؟؟؟؟

یعنی لج میکنم و خودمم می‌دونم و منتظرم یه چیزی بگن ولی با ملایمت رفتار میکنن :||

جدیدا اخمو هم شدم و بی حوصله !

گریه هم نمیکنم ...

#ناراحتم که میدونم اگه ناراحت هم باشم هیچ چیزی تغییری نمیکنه :(

بازدید : 551
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 7:38
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

گفتم که دارم بچه داری میکنم 😆

به زیبا ترین نقطه این زندگی رسیدم 😒

نی نی به صورت وحشتناک داشت جیغ میزد منم که نمی‌دونستم چه مشکلی داره بعد از بررسی فهمیدم دستشویی کرده !!!

با خودم گفتم چه خاکی بر سرم بریزم 😶🙄

به خواهرش که کوچیکه« از من پونزده سال کوچیکه تره 😓 + چهار سال » میگم حالا چی کار کنیم؟

میگه تو باید یاد بگیری اگه ازدباج کردی و نی نی کردی ،، کی میخواد کمکت کنه؟ 😨

حرف حساب جواب نداره اما این همه دانش و علم برای این بچه زیاد نیست ؟

خلاصه با کلی دردسر این مرحله به پایان رسید 😌😥🤕

اما فکر کنم واقعا یه تجدید نظر بزرگ برای ازدواج بکنم !

بازدید : 587
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 17:45
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

خب شب آرزوهاست

و من دیگه آرزوی ندارم...!

موفق شدن در کنکور و پرشکی

رتبه اول شدن ( البته یه دوره بودم بازنشسته شدم )

المپیاد :((((

هیچ کدوم نشد !

کارای دیگه هم با هزار بدبختی شده و خب هنوز تو وسط ماجرا قرار دارم و انتهاش رو نمی‌دونم ..

برای بورسیه هم نمی‌دونم هنوز معلوم نیست و نرفتم کامل صحبت کنم !

راستی این دفعه رتبه برتر شدم در جریان گفتم که باشین :)) فراموش کردم بگم .

#همین دیگه

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 28
  • بازدید کننده امروز : 26
  • باردید دیروز : 8
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 504
  • بازدید سال : 1251
  • بازدید کلی : 89728
  • کدهای اختصاصی