loading...

آرامم کن:)

Content extracted from http://mosbataram.blog.ir/rss/?1738532403

بازدید : 1029
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 17:45
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

رفتم داخل سایت و با ذوق لینک المپیاد رو زدم آخه فکر کردم دوباره المپیاد داره برگزار میشه..

اما اشتباه کردم این قسمت مخصوص پذیرفته شدگان بود :(

نتیجه اش هم هیچی ...!

#میدونید من برای یکی از خواستگارام احساس کردم مامان و بابای پسره عروسِ دکتر می‌خوان و..

من دیگه خوشم نمیاد !

شاید اون لحظه ناراحت نشدم و تو فکرش نبودم ولی هر سری که به این جمله فکر میکنم که گفت آره این رتبه رو آورده پزشکی قبول میشه فلان اقواممون، حالم بد میشه و اشک تو چشمام جمع میشه ..

که حتی تو خواستگاری هم بحث پزشکی هست !

به خاطر همین دلم میخواد از ایران برم ،، به خاطر همین هی دنبال پروژه هستم و سر خودم اونقدر شلوغ کردم که بابام گفت میرسی همه اشو انجام بدی ؟

به خاطر اینکه این همه تلاش کردم اما آخرش چی شد اسم یکی دیگه گفته شده رتبه واسه کس دیگه‌‌‌ای اومد !

به خاطر اینکه این همه واسه کنکورم تلاش کردم آخرش هم هیچی !

به خاطر همینه خیلی به ازدواج فکر نمیکنم که حتما باید ازدواج کرد ، حتی چند روز پیش بچه‌ها بهم میگفتن اگه یکی از همین همکارا بهت پیشنهاد داد چی ؟ منم گفتم مهم نیست میگم نه و از پروژه ام میکشم بیرون یا منتقل میکنم به یه نفره دیگه..

البته اینکه چه ذهنیتی قبل از کنکور برای زندگی آینده ام داشتم هم بی تاثیر تو این مورد نبوده حتی شاید براتون عجیب باشه من تایم و زمان هم مشخص کرده بودم البته فردش رو که نمی‌دونستم ولی میگفتم تو این تایم فکر کنم ازدواج کنم .

به خاطر نشدنش خب خیلی از آرزوها و اهداف و کارها و حتی زندگی که میخواستم هم خراب شد!

#فکر نکنم نظری باشه یعنی هست ؟

بازدید : 1237
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 0:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)
1-داشتم به این روزها و کارام فکر میکردم ، خب چی کار کنم کار دیگه‌‌‌ای نیست 😒😄

به سختی‌های نگه داری یه بچه کوچولو !!!!

هزار بار دارم به خودم میگم اگه ازدواج کنی یا به فکر ازدواج باشی دیونه هستی !

خب از این نظر خیالم راحت شد که تونستم در آخر خودمو راضی کنم که...

چه سختی‌هایی داره😨

منو بالفرض دارن آماده میکنن ولی اشتباه میکنن چون بیشتر میفهمم که چه بدبختی‌های داره و من ممکن بیشتر مخالفت کنم 🙄

البته الان در دوران کرونا هستیم و همه چیز امن و امانه 😂😂

2- هر کاری بخوام بکنم به بابام میگم مثلا برای پروژه‌‌‌ای که با یه پسره برداشتم بهش گفتم که رشته اش اینه و ... بهم گفت اشکالی نداره ولی مواظب خودت باش!

بعد با خودم میگم جدا از نگه داری یه بچه تازه من با این همه آدم دارم کار میکنم و خب همشونم از قضا پسرن و مجرد( مثلا یا مدیر مسؤله یا خب تو حیطه کارم مقطع فوق لیسانس یا دکترا هستن) اگه مثل بابام نباشه و ازم ایراد بگیره چی؟:|

بابام خیلی حساس هستا ولی خب می‌دونه من همیشه تو اون چارچوب درسته رفتار میکنم و خود کسایی که باهم کار میکنن اینو میدونن ولی با اون صحبت دوستم که گفت نامزدم اینجوریه با خودم گفتم اگه هی ایراد بگیره و مخالف این کارم باشه چی ؟؟ پسرا هم که دیدین بعضی‌هاشون چه جورین گیر میدن به یه چیزی الکی به جز موارد درستی که حق میدم !

3-از یه طرف هم با خودم میگم بالفرض من تا ده سال دیگه ازدواج نکنم ولی آخرش که چی تازه بورسیه ام هم که معلوم نیست با این اوضاع ،،،،که بگم من که دارم میرم دیگه برام مهم نیست کسی باشه یا نباشه !

#می‌دونی الان تو جدال با خودم هستم و می‌دونم این موضوع از رگ گردن بهم نزدیک تره 😂

تازه اگه دیر ازدواج کنم مثلا من شصت سالمه ، بچه تازه اوج جوانیش هست منم یه پیرزن رو به مرگم 😓

خدا رو شکر عاشقم نیستم که وضعیت ام با خودم مشخص باشه که من یه نفر رو می‌خوام دیگه داستان همینجا تموم بشه 🙄🙄

پ.ن :البته صحبت‌های بقیه در تاثیر گذاری روی مغزم بی شک بی تاثیر نبوده اما خب من همچنان روی نظرم خودم فقط یکم دو دل شدم با این توصیف‌ها !

###اگه از کرونا نمیرم قطعا با فکر این موضوعات دیونه میشم ...

ترجیح میدم بنویسم تا تو ذهنم بمونه!

بازدید : 532
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 12:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

از یه طرف ذهنم مشغول کروناست اینکه ناقل این بیماری نکنه شده باشم :|

و اخر این زندگی چی میشه من نمی‌خوام به خاطر کرونا بمیرم!

چون همیشه دوست داشتم تو اوج با دنیا خداحافظی کنم 😀

مسأله بعدی پروژه‌هام هست ؛ بیا تازه داشتیم یه کار تخصصی انجام می‌دادیم چشممون زدن!

دیگه بورسیه هم هیچی...!

آها تو این اوضاع هم من دارم بچه داری میکنم 😆

خیلی سخته دیگه آخراش میخواستم گریه کنم وقتی خواب نمی‌رفت 😞

و به این فکر میکردم اگه ازدواج کنم زندگی زیبایی در انتظارمه 😂😂😂

++

حالا من بدبخت خواب بودم تو خوابم صدای گریه بچه میاد..

مکالمه 😆

- فکر کنم گرسنه هست !

هیچی نمیگم !

- داره گریه می‌کنه ...

+ من تا ساعت سه داشتم مقاله مینوشتم تو گفتی نی نی داشته باشیم تو گفتی ( به حالت گریه )

-چرا همش غُر میزنی ؟!

بعد نی نی رو که آورد بغلش کنم ( اگه مامانم بدونه تو خواب هم چنین برخوردی دارم میگه خوابت قطع به یقین درسته 😅) اینقدر ناز بود ،،،،اینقدر ناز بود :)))

سفید و تُپل مپلِ نازِ خوشگل 😍😍 و من اون لحظه دیگه از اینکه به بچه توجهی نکردم از خودم خجالت کشیدم ..

جدا از خواب وقتی در واقعیت با یه نوزاد رو به رو میشم فرار میکنم و حاضرم هر چند ساعتی که باشه بشیم و تحقیقاتمو انجام بدم اما بچه نه !!!!

و مهم تر از اینکه یه واقعیت‌ها و چیزایی میشنوم که دیگه به هیچ کسی اعتماد ندارم !

و میگم به نظرم ازدواج نکنم و برم البته اگه زنده موندم خخخ

یعنی از بس رو مغزم کار کردن ذهنم شده..

تحقیقات و فکر ازدواج و کرونا خخخ

نمیذارن آدم از تمام ذهن و وقتش برای تحقیق و درس و مقاله و کتاب و پروژه بذاره ,,اَه!

# من میگم یه دعایی وِردی چیزی برام خوندن راضیم کنن جدی میگم 🙄

بازدید : 558
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

وقتی که شماها وقت میذارین و نظر میذارین از خودم خجالت میکشم و به این فکر میکنم روزایی هم بود که خیلی از دوستان پیام میذاشتن و خب من اون موقع شرایط خوبی نداشتم و دیر جواب میدادم و حالا دیگه نیستن... !

از این ناراحت که نکنه دو روز دیگه سه روز دیگه شما هم از بیان برید :(

خواستم بگم:)

واقعا مرسی که هستین و من همتون رو دوست دارم 😍😀

از صمیم قلبم تک تک شما رو دوست دارم و براتون آرزوی زندگی زیبا و پر از شادی میکنم:))

نمی‌دونم بحث رفتنم چه جور پیش خواهد رفت اما دوست دارم شما‌ها رو یکبار از نزدیک ببینم و بابت این بودن و محبت‌های که شاید دوست صمیم تو زندگی واقعیم نکردن ولی شما‌ها تو تک تک لحظاتی که من یا غصه خوردم یا اعصاب نداشتم 🙁 همراهم بودین و حالم رو خوب کردین تشکر کنم :)))

امیدوارم همیشه باشین و سالم و سلامت :)

با اونایی که رفتن هم هستمااا 💜

###

پ.ن: یه جمله عجیب بگم 😶

یه مانتو خریدم خیلی نازه هست ،،،

کلا با این لباس خیلی ناز و بامزه میشم به نظرم ( چه اعتماد بنفسی هم دارم 🙄)

بابام که تا الان یادمه هیچ وقت این چنین حرفایی رو نمیزد گفت این با این لباسا که پوشیده میدزدنش و یه اخمی‌هم کرد 😂

و خب برام عجیب بود اونم خیلییییی !

پ.ن: وقتی خودمو با بقیه مقایسه میکنم میگم یا من از یه جهان دیگه اومدم یا اونا 😅

البته من از یه جهان دیگه اومدم اینو می‌دونم !

وای همش دنبال حاشیه هستن :|

نمی‌دونم شایدم دیونه باشم ولی تا حالا فکر نکردم برای یه کار پژوهشی بخوام از این طریق به قول یکی از بچه‌ها مخ زنی کنم 😐

تازه بابام این حرف رو زد من مانتو رو نپوشیدم مامانم گفت لباست قشنگه گفتم مامان من خجالت میکشم با این مانتو برم😑

بعدم پروژه ام هست زشته ، وقتی رفتم همه خوشگل کرده بودن خخخخ

بازدید : 557
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

دلم نمی‌خواد با هیچ کسی حرف بزنم !

زنگ بهم میزنن جواب نمیدم،،، بعد میگم نگران میشن و زنگ میزنم میگم چی کارم داشتن 🙄

اصلا حوصله تلفن و صحبت ندارم ...

دوستم میگه عین شکست عشقی‌ها شدی 😶

امشب هم نمی‌خوام غذا بخورم .

بهش میگم من اصلا حوصله هیچ کسی رو ندارم میگه معلوم میشه ،،، هی زنگ بزنی و یا منتظر زنگش باشی ،میگم اشتباه نکن اصلا حوصله هیچ کسی رو ندارم حتی خودم !

ولی وقتی متوجه نیست مشکل از من نیست !

اینستا هم نصب کردم ولی هیچ تغییری احساسی پیدا نکردم.

دوباره پروژه بهم پیشنهاد شد بازم تغییری نکردم

بهم هدیه دادن بازم هیچی ..

فلان استاد بهم پیشنهاد همکاری داد بازم هیچی

امروز هم با اعصاب خورد رفتم خانوم میترسید حرف بزنه،،، بیمار نبودا مسؤل یه کاری بود..

من المپیاد رو میخواستم !

هنوز فایل‌ها و نت‌های که نوشتم رو نمیتونم پاک و پارشون کنم بریزم دور ..

واسش هم زحمت کشیده بودم اونم خیلی :((((

هیچ وقت چیزی که من می‌خوام رو.... :((

بازدید : 1181
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

اول از همه و مهم تر از همه،،،، مرسی از همه کسانی که وقت گذاشتن و نظر برام فرستادن و من واقعا شرمنده ام ..

مرسی که هنوز هستین و مرسی که حواستون هست :)

دومین مورد با اینکه کلی اتفاق خوشحال کننده افتاد و همه تبریک گفتن و گفتن که بهت افتخار میکنیم و .. اما خب من هنوز تو فاز نشدن المپیاده هستم ...!

و خیلی خوشحال نیستم شاید اگر بحث المپیاد نبود خب خیلی خوشحال میشدم D:

البته کار کردن با بچه‌های پزشکی باعث میشه به اینم فکر کنم من کم کاری کردم یا شانس نداشتم ؟:|

یه چیز رو خواستم که نشد :(

وگرنه از هر نظر که نگاه میکنم برام عجیبه که چنین افرادی تو این حیطه کاری هستن‌...

تنها امیدم اینکه این چند پروژه رو اوکی کنم و برم همین .

احساس میکنم از هر نظر تباه شدم .

به دوستم گفتم که می‌خوام برم ،، میگه یا الان ازدواج می‌کنی یا دیگه ازدواج نمیکنی و میری خارج 😏

میگم من تو این زندگی موندم چی میگی !

میگه این همه آدم اطرافت هست که اوکی هستن از فرصت استفاده کن ‌.

و من این چند تا کار که شروع کردم هی با خودم میگم نکنه یهو یکیشون پیشنهاد بده دوستم میگه خب بده مگه بد هست ؟

میگم خوشم نمیاد تو کار ِپژوهشی ،،،

یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم می‌کنه 😅

خاله بهم میگه سخت نگیر ...

ولی هیچ کدومشون نمیفهمن من تو چه حالیم !

#نظرات هم جواب میدم 💜

بازدید : 1049
يکشنبه 19 بهمن 1398 زمان : 9:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

#وقتی بیست و چهار ساعت نخوابیدی !

یعنی زبونم قطع بشه اگه قبول نشم ،،،، از این زندگی لفت میدم 😒

احساس میکنم هر لحظه ممکن سکته قلبی بزنم ⁦❤️⁩

خوبی بدی دیدین حلال کنید ...!

یعنی واسه هیچ امتحان زندگیم ( چرا برای نهایی نیم ساعت بیشتر نخوابیدم ) بیست و چهار ساعت بیدار نبودم.

تا دو ساعت دیگه باید بخونم 😰

# دعا کنید سالم و به خوبی از این مرحله بگذرم 💜

بازدید : 501
شنبه 18 بهمن 1398 زمان : 21:43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

یادم پارسال گفتم منو قبول کن بذار قبول بشم واسه اولین بار برم دانشکده پزشکی !ق

قبول نشدم خیلی هم ناراحت شدم باوجود اینکه خوب که چه عرض کنم عالی خونده بودم اما نشد... !

پارسال گذشت و امسال منو با یه شرایط عالی ترررررر فرستادی دانشکده پزشکی کلی هم خوش گذشت حالا میخوای دوباره منو بفرستی !

نمی‌دونم شاید اگه بگم کاش قبول بشم برم تهران ، قبول نشم و به خواهی از طریق اون پروژه بین‌الملی منو ببری :|

اما من الان می‌خوام قبول شم ( چه بچه لجبازیم)

نمی‌دونم اگه کلا قبول نشدم به خاطر چیه ؟! کدوم مسیر تغییر کرده کجا قرار برم؟!

شاید میخوای برم خارج ، شاید اگه اون مسیر رفته بودم تو فکرمم نمی‌رفت این چیزا..

فقط تنها چیزی که برام عجیب چرا اینقدر دلت میخواد، ازدواج کنم 😅🙄😒

باور کن خوبم یعنی بهتر از این نمیشه 😐

البته اگه الان بود حتما مجبورش میکردم باهام المپیاد بخونه تا قبول شم 😌😈

اگه از این لحاظ میگی تا حدودی باهات موافقم اما در مورد موارد دیگه کلا مخالفم :)

پ.ن :تازه دیشب داشتم از ترس غش میکردم خخخخ صدای هیولا میومد مثل فیلم ترسناک‌ها اما من شجاع تر از اینا هستم ( دروغ میگه 😓😨) نگران نباش! « فکر کنم از ترس خوابیدم »

+دیگه دست خودته می‌دونم خیلی چیزا دیگه هم میدونم اما نمی‌دونم میخوای واسه این چی کار کنی!

جمله مثبت : تو انرژی مثبتی 💜

سوالم اینکه من کجا انرژی مثبتم؟ 🙄

منو دیده میگه وای چقدر کوچولو و بچه هستی ؟ متولد چندی ؟ 😍

یعنی یه جور گفت کوچولو یه لحظه فکر کردم از این نی نی‌های دو سه روز هستم 😅

+ وقتی گفت اذیتش نکنید 😎 بادیگارد یکی دو تا که ندارم 😂 ( چی فکر کردین :)

تنها صحنه جالب اینجا بود در رو زد گفت کی اذیت دختر من کرده؟ 😶

بنده‌های خدا شوخی کرده بودن همشون هم ترسیده بودن هم بعدش کلی خندیدن 😄😜

آن فرد کسی نبود جز استادِ جراحان و فوق تخصص😎

بازدید : 514
شنبه 18 بهمن 1398 زمان : 2:45
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

روش‌های افزایش انگیزه مطالعه :😂

گذاشتن آهنگ با صدای بلند در کتابخونه 😎

+فقط من بدبخت تنها دارم درس میخونم😓

جایزه دادن پس از هر یک ساعت نیم ساعت دیدن یه سریال !

آهنگی که داره هنوز پخش میشه :)

پ.ن: دوست دارم برم این کافه شاپ اما اگه قبول شدم میرم اگر نشدم .... :(

آخه خیلی قشنگ و خوبه تازه من فقط بیرونش رو دیدم تازه چیزی که جالب فقط دو تایی هم هست 😅 من این ول کردم به فکر اینم که قبول بشم یا نه !!!

بازدید : 305
شنبه 18 بهمن 1398 زمان : 2:45
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آرامم کن:)

لعنت بهت المپیاد که دیونه شدم از دستت 😐

خوابم میاد و خسته...

و تو هی تو ذهنم راه میری که بلند شو بخون بعد من میگم این همه جزوه مونده !!!

کی میرسم؟

میگه اگه قبول بشی اوکی میشه کارتا!

بعد ندای درون میگه همه اینو خوندن تو تازه یک فصل تموم کردی ؟😟

من چی کار کنم آخه 😭😭😭😭

اگه از الان شروع کنم نصفش تموم میکنم ولی نمی‌دونم چرا حسش نیست 🙄

بچه‌ها اگه دیونه شدم اصلا تعجب نکنید 😲

پلیز کمک 😌

# دیشب هم یه خواب عجیب دیدم 😓

اگه من با آسایش و آرامش کامل خوابیدم شام میدم 😃

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 29
  • بازدید کننده امروز : 27
  • باردید دیروز : 8
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 505
  • بازدید سال : 1252
  • بازدید کلی : 89729
  • کدهای اختصاصی